انعکاس یک آدمِ مثبتِ تلخ

درد آدم ها را تغییر می دهد ...

انعکاس یک آدمِ مثبتِ تلخ

درد آدم ها را تغییر می دهد ...

انعکاس یک آدمِ مثبتِ تلخ

آنچه نمی شد
بگویم را
اینجا نوشته ام
و سرانجام خود را می دانم
چرا که ...

هرکس روشنایی دهد
عاقبتش "دار" است

سقف خانه را ببین
اعدام دسته جمعی چراغ ها ...

نام مستعارم :
مَردی به رنگ زمستان
تاریخ میلادم :
پنج شنبه 19 دی سال 1370
از جنوب ایران عزیز می نویسم ...

باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود

دانشجوی رشته ی فناوری اطلاعات
گروه خونی : +A

پروفـــــــایلم فعال است ...
__________________________

وسوسه وبلاگ نویسی و زدن حرفهایی که گاهی سر دلم می ماند وادارم کردم یک بلاگ درست کنم و تویش حرافی کنم ! هر چند ذهن مردم این روزها بصورت شبانه روزی پای وسایل ارتباط جمعی مجازی سالاد می شود و مردم پای اینترنت و ملحقات آن سوء تغذیه فکری گرفته اند و کسی نیازی به حرافی بیشتر و دنیای مجازی هم نیازی به یک بلاگ بیشتر ندارد ... بخاطر همین مَردی به رنگ زمستان برای دل خودش خواهد نوشت ...

آری ، می نویسم برای نخواندن! احیانا اگر خواندی برای من هم بگو چه نوشته ام!

__________________________

شاید نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
بگذار تا ترانه ی من رازگو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عیان شود
__________________________

ربّنا و لاتُحَملّنا ما لا طاقَة لَنا به وَ أعفُ عَنّا وَ اغفِرلَنا و ارحَمنا أنتَ مولانا ...

پروردگارا بار تکلیفی فوق طاقت ما بر دوشمان مگذار و بیامرز و ببخش گناه ما را و بر ما رحمت فرما که تنها سلطان ما و یار و یاور ما توئی ...

خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار

الهی به امید تو ...

یا علی ...

* ترجیحا این وب را با مرورگر فایرفاکس باز کنید!

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه

شروعی دوباره ...

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ

سخت است به خودت قول داده باشی که دیگر سمت وبلاگ و وبلاگ نویسی نیایی اما نشود، می دانی ؟! می خواهم بنویسم برای آینده ی خودم ، برای روزهای بعد ... برای روزهای که فراموشم نشود چه بود و چگونه گذشت ... که حال این روزهایم چگونه است ...

وسوسه وبلاگ نویسی و زدن حرفهایی که گاهی سر دلم می ماند وادارم کردم یک بلاگ درست کنم و تویش حرافی کنم ! هر چند ذهن مردم این روزها بصورت شبانه روزی پای وسایل ارتباط جمعی مجازی سالاد می شود و مردم پای اینترنت و ملحقات آن سوء تغذیه فکری گرفته اند و کسی نیازی به حرافی بیشتر و دنیای مجازی هم نیازی به یک بلاگ بیشتر ندارد ... بخاطر همین مَردی به رنگ زمستان برای دل ِخودش خواهد نوشت ...

آری ، می نویسم برای نخواندن! احیانا اگر خواندی برای من هم بگو چه نوشته ام !

  • مَردی به رنگ زمستان

نظرات  (۳۱)

  • علی رضائیان
  • آره چند روز پیش داشتم با خودم فکر می کردم که وقتی تلوزیون و اینترنت نبود مردم از کجا رنگ بنقش رو میشناختند؟؟!!
    پاسخ:
    رنگ بنفش ؟!
    سوال جالبیه ... باید بهش فکر کرد
    حالا شاید همه نمی شناختن اما خب بوده رنگ بنفش :)
    بنویسید.....حتی اگر کسی ارزشش رانداند........
    پاسخ:
    :)
    این نظر دلگرمی خوبی برای شروع بود
    خب خب مثل اینکه باید مشتری دائمی وبت باشیم :) حرفات تا اینجاش که خوب و جالبه ...
    در کل فکر نکنم آب ببندی به وب !!
    :)

    بنویس از سر خط  ...
    موفق باشی !
    پاسخ:
    عجله نکن آقا میلاد ...
    به قول خودت تا اینجا ... شاید بعدا طوری شد خواستی منهدممون کنی
    :))
  • محسن حسین نیا
  • حالا تو اینترنت ..
    به نظر شما بچه های ما کجا زندگی خواهند کرد؟

    پاسخ:
    جوابش سخته ... چون آدم از بعدش خبر نداره ...
    ولی خدا نکنه اینجور بشه ... واسه بچه ها ما خیلی مشکلات زیادی خواهد وجود داشت که اینترنت یکی شه
    :)
    گر چه من خودم هنوز بچه ام
    :(
    خب اگه کار به اونجاها  هم رسید مزاحمتون میشیم :))
    پاسخ:
    حالا شد ...
    آخه میگن جنگ اول به از صلح آخر است ...
    با اجازه لینک شدید
    :)
  • زائر آسمان ...
  • سلام
    نوشتن آدم را قوی می کند
    دلم که می گیرد مینویسم
    دلت که گرفت بنویس..
    راه خوبی است..
    از خوبی ها بنویسید
    پاسخ:
    عالیه ...
    منم یه زمانی دلم می گرفت می نوشتم
    اما بعدش رو کردم به موزیک و آهنگ و هر چی که هست ...
    حالا بازم نوشتن ...

  • دل آهنگ بهاری
  • سلام. قلمت رو پسندیدم. آفرین.با این که سن کمی داری؛ ولی قلمت روانه.
    پاسخ:
    سلام ...
    ممنونم ، راستیش من همیشه فکر می کنم با 22 سال سن خیلی پیر شدم ! همیشه حسرت 15 ، 16 ساله ها رو میخورم
    اما اینکه شما می گید سن کمی دارید ، کمی امیدوارمون کرد
    :)
  • اسدالله علی محمدی
  • سلام

    ممنونم از لطفت

    آینده ای روشنی از وبتون میبیتم

    موفق باشید
    پاسخ:
    سلام ...
    نظر لطف شماست
    :)

    موفق و پیروز ...
    سلام وبت عالیه
    ممنون از اظهار لطفت به کیان
    موفق باشید
    سلام امیدوارم زیاد بپسندم پوست ها تو یا حق
    پاسخ:
    سلام
    انشاالله :)
  • مسافر88 آرام
  • باید نوشت از حرف هایی که سر دل می مانند...

    سلام
    دعامون کنین
    اللهم صل علی محمدو ال محمد و عجل فرجهم و اهلم اعدائهم اجمعین
    پاسخ:
    سلام از ماست :)
    محتاجیم به دعای شما خوبان ...
  • نرگس روزبهانی

  • ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ، ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ "ﺗـﻌﻄﯿــﻞ ﺍﺳﺖ" ﻭ
    ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯽ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺍﻓـﮑﺎﺭﺕ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﺑﺪﻫﻲ، ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸﯽ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﺮﺕ
    ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﻮﯼ ﻭ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﺳــﻮﺕ ﺑﺰﻧﯽ، ﺩﺭ ﺩﻟـﺖ ﺑﺨﻨــﺪﯼ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻓـﮑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ
    ﯼ ﺫﻫﻨﺖ ﺻﻒ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ، ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮﻳﻲ : ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻨﺘـﻈـﺮ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ
    به روزم خوشحال میشم ازتشریف فرمایتون همراه باارسال نظر
    پاسخ:
    انقد از این دراز کشیدن ها داشتم ، انقد از این برچسب ها زدم :))
    من از این مرجله خیلی وقته عبور کردم نرگس خانوم
    :))

    چشم ، مزاحمتون می شم ...
    :)
  • ارمیا (jeremiah)
  • خیلی خوبه که از اینجوری هستید... یعنی دل‌نگرانی ندارید.
    پاسخ:
    ممنونم :)
    نه که نداشته باشم ، دارم ! اما از نوع خیلی خاصشه ! دل نگرانی هام هم به آدما نمیخوره :(
  • ارمیا (jeremiah)
  • آی گفتی. من تا الان نزدیک به دویست مرتبه تصمیم گرفتم وبلاگ نویسی رو کنار بگذارم. از شش سال پیش که در پرشین بلاگ وبلاگ داشتم این تصمیم رو مدام گرفتم. ولی الان می بینم که غیرممکنه.
    هرروز و هر لحظه نیازم رو به وبلاگ نویسی بیشتر حس می‌کنم.


    پاسخ:
    من هم 7 ، 8 سالی سابقه ی دوست بودن با وبلاگ نویسی رو داشتم ! اما هر دفعه به یه دلیلی کنار گذاشتم !
    ولی به قول شما آخرش دیدم نمی شه و غیر ممکنه !
    حالا هم باز اومدم ، امیدوارم ایندفعه تا آخر برم
    :)
    سلام
    من هم بالای 5بار این تصمیمو گرفتم و نشد که نشد

    پاسخ:
    خوبه ، پس حس مشترکی هستش که با خیلی ها می تونم داشته باشم
    :)
    بعضی وقتا نباید ساکت بمونی
    باید بنویسی
    موفق باشی
    پاسخ:
    بعضی ها وقت ها کاری می کنن که ساکت باشی ...
    آدمی ساکتی نیستم ، ساکتم کرده بودن :(
    وبلاگ نویسی یه جذابیت خاصی داره کلا که باعث میشه به جای این که توی دفترت برای خودت بنویسی، یه وبلاگ درست کنی و حرفاتو اونجا بزنی! حتی اگه برات مهم نباشه کسی میخوندشون یا نه، دوس داری جایی بنویسیشون که بقیه بهش دسترسی داشته باشن! یه جورایی کیف میده این سوراخ کردن در و دیوارای حریم خصوصی!!
    پاسخ:
    آره خودشه :)) ، جوهرتم تموم نمیشه ! نیازی هم نیست نگرانش باشی ! همیشه هست ...
    :)

    در مورد «درباره ی من» هم باید بگم که خوب نیس تو این وضعیتی که زمین روز به روز کثیف تر میشه، آدم ملتو دعوت به استفاده از پلاستیک کنه!! بله! :دی
    پاسخ:
    عجب نکته سنجی دوست من ! حق داری ! شما با پلاستیک نیا ! شما دست خالی هم بیایی ما خوشحال می شیم
  • محمد علیزاده
  • be ghoul ha pay band nemitavan bond
    weblog nevisi hare del ast ke agar dar del bemanad mishavad darde del
    پاسخ:
    درد و دل
    :(
  • کـــ ـوثــر ◘مـــآهــ ◘
  • +احسنت
    پاسخ:
    احسنت به شما ;-)
  • سهیلا (کاتارسیس)
  • چه جالب! یکی از دلایل من هم برای وبلاگنویسی ثبت یک سریی چیزهاست برای فراموش نشدنشون...  و مرور تغییراتی که کرده ام..
    پاسخ:
    این عالیه ، خیلی خوبه ... یک دفتر خاطرات مجازی :)
    بلاگ نویسی جذابیت خاص خودش رو داره
    حرفهایی که توش زده میشه آدم رو وسوسه میکنه
    موفق دوست جان...
    پاسخ:
    بعله ...
    ممنونم عزیز جان
    :)
    مـوافقـمـ 
    (:
    آرزوی موفقیـــت
    پاسخ:
    ممنون از آرزوی خیرتون :)
    سلام
    میلاد وبلاگتون رو تبریک میگم
    ما میخوانیم ...

    حق حق مدد
    پاسخ:
    سلام ، ممنونم :)

    نه زندگی در اینترنت بدون لمس احساسات معنا نداره...
    نه زندگی در اینترنت بدون لمس احساسات معنا نداره...
    نه زندگی در اینترنت بدون لمس احساسات معنا نداره...
    پاسخ:
    کسانی که در اینترنت زندگی می کنن با احساس ترین موجودات هستن ، بخصوص وبلاگ نویسان عزیز :)
    حالا انقد ازت تعریف کردیم D: نمیخوای احیانا پست جدیدی چیزی بذاری ؟!!

    اگه زحمت نباشه البته :)
    پاسخ:
    همینه دیگه ، وقتی انقد تعریف کنی همین میشه ، آدم رو باد می کنین :))
  • منا مهدیزاده
  • منم خیلی وقته که می نویسم ... ۶-۷ سال شاید ...
    و چه زیادند وبلاگ هایی که حذف شدند از صفحه روزگار ... !
    اولش با فوران یه جسه درونی شروع میشه ... وقتی که دفتر و کاغذ و قلم دیگه جواب نمی ده... وقتی که می خوای که آدم ها ببینن نوشته هاتو ... افکارتو ... خودتو ...
    ولی دوست نداری که بشناسنت ... دوست نداری که ربطش بدن به اتفاقای زندگیت ... دوست نداری که مستقیمن باهات در ارتباط باشن ... و چه چیزی بهتر از وبلاگ نویسی ... ؟!
    اما مشکل اینه که بعد یه مدت حس می کنی برای خودت نوشتن تبدیل شده به برای دیگران نوشتن ...
    حس می کنی گم شدی و می خوای همه چیو پاک کنی و محو شی ...
    و دوباره این روند تکرار میشه ...
    البته یک.کم شخصیه اینا... ممکنه برای همه این طوری نباشه ...
    حول و حوش یه ساله که فهمیدم کلن بدون وبلاگ نمی شه و من به هرحال بر می گردم به وبلاگ نویسی ... واسه همین جدیدنا فقط وبلاگم نونوار میشه ... و آدرس ثابت مونده ...
    چقدر حرف گفتم ... !
    بی خیال ...
    موفق باشی ! ;)
    پاسخ:
    سلام ...
    حرفاتون کاملا برام آشنا بود ، حرف های بود از جنس دل خودم ، و حض کردم واقعا ...
    بعله حرفاتون رو خیلی قبول دارم ...
    :)
    زندگی در اینترنت؟!

    کودکی هایمان هم کامنتی شد!

    پاسخ:
    :))
  • محسن عروجی
  • ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی